Broken spell | طلسم شکسته P1
«تو زیبایی و هرآنچه تو بخواهی زیباست. این حقیقت تو و راز حکومت
توست. به هرچیزی که بنگری، آن را زیبا خواهی کرد.»
نوشته قدیمی ای که سربازان تهیونگ هنگام تصرف قصر دشمن پیدا
کرده بودند، حالا در میان دستان پادشاه جوان قرار داشت و او درحال
دوره کردن دوباره متن آن بود.
رو به مشاورش کرد:«اینو از کجا پیدا کردین؟!»
مشاور کمی جلوتر آمد و سر خم کرد:«در اتاق شاهزاده ی دیوانه که
دوازده سال پیش مفقود شدن پیداش کردیم سرورم.»
تهیونگ به فکر فرو رفت و دستی به چانه اش کشید:«شاهزاده ی
دیوانه... یادم میاد برای مذاکره به کشورما اومده بود و کاملا سالم به
نظر میرسید. چیشد که بهش لقب دیوانه دادن؟!»
مشاور اخمی از سر دقت کرد:«تا اونجایی که میدونم این لقب پس از
اینکه شاهزاده سعی کردن گرگی رو در کنار خودشون نگهدارن بهشون
داده شد. شاهزاده جونگکوک شیفته و شیدای گرگ شده بود، و اون
گرگ رو از خودش جدا نمیکرد. همین موضوع باعث حبس خانگی
شاهزاده شد و بعد هم که به طور ناگهانی ناپدید شدن.»
تهیونگ تکانی به برگه ی قدیمی داخل دستش داد:«حیف شد... اگر
شاهزاده جونگکوک پادشاه میشد کشور های ما با هم دشمنی پیدا
نمیکردن و مجبور نبودیم دوباره لشکر کشی کنیم.»
مشاور با آهی تایید کرد:«درست میگید سرورم... فقدان شاهزاده جونگ
کوک حداقل از لحاظ روابط دیپلماتیک به ضرر کشور پشون بوده.»
پادشاه نوشته را دوباره بالا آورد:«کنجکاوم بدونم این حرف ها درمورد
کیه و این نوشته توی اتاق اون شاهزاده چیکار میکرده...»
***
-هنوزم نمیتونم برگردم؟!
مرد جوان که موهای خاکستری رنگش را بافته بود و نقش های سیاه
رنگ زیادی روی دستان و احتمالا جای جای بدنش به چشم میخوردند،
در تاریکی شب ایستاده بود و کمی گرفته به نظر میرسید.
گرگ با قدم های آرام و آهسته به جونگکوک نزدیک شد. صدای خرچ
خرچ برف ها زیر پای گرگ به گوش جونگکوک میرسید و وقتی
گرگ کنارش قرار گرفت، نگاهش را برای لحظه ای به او داد. گرگ زوزه
ای کشید که در فضای دره مانند پایین پای او و جونگکوک محو شد
و بعد سرش را به دو طرف تکان داد. جونگکوک فهمید، هنوز اجازه
برگشتنش صادر نشده بود.
........................................................................................
#BTS
#Taekook
#تهکوک
#وانشات
توست. به هرچیزی که بنگری، آن را زیبا خواهی کرد.»
نوشته قدیمی ای که سربازان تهیونگ هنگام تصرف قصر دشمن پیدا
کرده بودند، حالا در میان دستان پادشاه جوان قرار داشت و او درحال
دوره کردن دوباره متن آن بود.
رو به مشاورش کرد:«اینو از کجا پیدا کردین؟!»
مشاور کمی جلوتر آمد و سر خم کرد:«در اتاق شاهزاده ی دیوانه که
دوازده سال پیش مفقود شدن پیداش کردیم سرورم.»
تهیونگ به فکر فرو رفت و دستی به چانه اش کشید:«شاهزاده ی
دیوانه... یادم میاد برای مذاکره به کشورما اومده بود و کاملا سالم به
نظر میرسید. چیشد که بهش لقب دیوانه دادن؟!»
مشاور اخمی از سر دقت کرد:«تا اونجایی که میدونم این لقب پس از
اینکه شاهزاده سعی کردن گرگی رو در کنار خودشون نگهدارن بهشون
داده شد. شاهزاده جونگکوک شیفته و شیدای گرگ شده بود، و اون
گرگ رو از خودش جدا نمیکرد. همین موضوع باعث حبس خانگی
شاهزاده شد و بعد هم که به طور ناگهانی ناپدید شدن.»
تهیونگ تکانی به برگه ی قدیمی داخل دستش داد:«حیف شد... اگر
شاهزاده جونگکوک پادشاه میشد کشور های ما با هم دشمنی پیدا
نمیکردن و مجبور نبودیم دوباره لشکر کشی کنیم.»
مشاور با آهی تایید کرد:«درست میگید سرورم... فقدان شاهزاده جونگ
کوک حداقل از لحاظ روابط دیپلماتیک به ضرر کشور پشون بوده.»
پادشاه نوشته را دوباره بالا آورد:«کنجکاوم بدونم این حرف ها درمورد
کیه و این نوشته توی اتاق اون شاهزاده چیکار میکرده...»
***
-هنوزم نمیتونم برگردم؟!
مرد جوان که موهای خاکستری رنگش را بافته بود و نقش های سیاه
رنگ زیادی روی دستان و احتمالا جای جای بدنش به چشم میخوردند،
در تاریکی شب ایستاده بود و کمی گرفته به نظر میرسید.
گرگ با قدم های آرام و آهسته به جونگکوک نزدیک شد. صدای خرچ
خرچ برف ها زیر پای گرگ به گوش جونگکوک میرسید و وقتی
گرگ کنارش قرار گرفت، نگاهش را برای لحظه ای به او داد. گرگ زوزه
ای کشید که در فضای دره مانند پایین پای او و جونگکوک محو شد
و بعد سرش را به دو طرف تکان داد. جونگکوک فهمید، هنوز اجازه
برگشتنش صادر نشده بود.
........................................................................................
#BTS
#Taekook
#تهکوک
#وانشات
۲.۲k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.